گزیده سرمقاله روزنامه های امروز

در این بخش خبری "نت شهر" می توانید گزیده ای از سرمقاله روزنامه های امروز شنبه -28 اردیبهشت ماه- را بخوانید.
حسین شریعتمداری در واکنش به سخنان آیت الله جنتی در نماز جمعه روز گذشته،با مقاله«عید قربان کجا بودید ؟! » برای ستون سر مقاله امروز
روزنامه کیهان،این طور نوشت:
1- در گلستان سعدی داستان مردی آمده است که به رسم علویان آن روزگار، گیسو به هم بافته بود تا «علوی» به نظر آید و با قافله حجاز به شهر آمده بود که تصور شود از سفر حج بازمیگردد و شعری به نزد پادشاه برده و ادعا کرده بود که خود سروده است.این همه ادعای خلاف و لافگزاف میتوانست برای او جایگاه برجستهای دست و پا کند اما، دقت در سوابق او، چنین اجازهای را نداد.
سعدی میگوید «یکی از ندیمان پادشاه که آن سال از سفر دریا آمده بود گفت؛ او را عید اضحی- عید قربان- در بصره دیدم، حاجی چگونه تواند بود؟! و دیگری گفت؛ پدرش نصرانی است، علوی چگونه باشد؟! و شعرش را به دیوان انوری یافتند»!
این روزها در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، بازار «ادعا» داغتر از همیشه است و نامزدها، با تابلوهای رنگارنگ و پلاکاردهایی که شعارهای دهان پرکن روی آن نقش بسته است به میدان آمدهاند و سؤال این است که آیا به آنچه روی تابلوها نوشته شده میتوان اعتماد کرد؟ پاسخ نه مثبت است و نه منفی، باید دید تابلو نوشتهها و ادعاها تا چه اندازه با هویت واقعی کاندیداها همخوانی دارد و نباید هر گیسو به هم بافتهای را «علوی»! دانست و یا هر که با قافله حجاز به شهر آمده را زائر خانه خدا تلقی کرد! شاید گیسو به فریب بافته و یا از میانه راه با قافله حجاز همراه شده باشد!
اما، به قول حضرت آقا انتخابات ریاست جمهوری اگرچه «یک حادثه یک روزه است» ولی گاهی اوقات دولتها کارهایی میکنند که تاثیرات آن تا سالها باقی میماند، چه کارهای خوب و چه کارهای غیرخوب... گاهی آثار آن تا 40 سال باقی میماند».
اکنون باید دید که آیا در انتخابات پیش روی و در ارزیابی نامزدها، تشخیص سرهاز ناسره و آبازسراب دشوار است؟
البته که نه! هیچیک از نامزدهای ریاست جمهوری که از کره مریخ نیامدهاند! هریک از آنها بیش از سه دهه و یا نزدیک به سه دهه در چرخه سیاسی کشور حضور داشتهاند و عملکرد و مواضع آنان به آسانی قابل ارزیابی است. آن عده هم که در این چرخه حضور فعال- چهخوب و چهبد- نداشتهاند، بدیهی است که برای ریاستجمهوری احراز صلاحیت نخواهند شد. بنابراین، سخن درباره آن عده از نامزدهاست که در بستر سیاسی کشور حضور فعال داشتهاند و از این روی هویت آنها به آسانی قابل
شناسایی است. نیست؟!
2- نگاهی به اطراف بیندازید، تمامی شواهد و قرائن موجود و اسناد غیرقابل تردید حکایت از آن دارد که بار دیگر «اتاقهای فکر» دشمن فعال شدهاند و مهرههای خود را برای فتنه دیگر به میدان آوردهاند با این دو تفاوت عمده که؛ اولا؛ این دفعه، مهره مصرف نشده ندارند چرا که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88- بخوانید جنگ احزاب-به تصور آن که حتما پیروز خواهند شد، تمامی مهرهها و جریانات وابسته به خود را به کار گرفته و سوزانده بودند. بنابراین امروزه ناچارند با مهرههای سوخته بازی کنند.
یعنی مهرههایی که برای مردم ناشناخته نیستند و ثانیا؛ امروزه همان مهرههای سوخته با شعارهای ارزشی به میدان آمدهاند. انگار نه انگار که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 آشکارا دست به وطنفروشی زدهبودند و باز هم انگار نه انگار که فاصله زمانی 4 ساله، کوتاهتر از آن است که خاطره تلخ جنایت و خیانت آنها را از خاطر مردم پاک کند!
3- آیا به این نکته با اهمیت توجه کردهاید؟ اصحاب فتنه به شدت از این که ماجرای آن خیانت آشکار بازگو شود، پرهیز دارند و در هیچیک از مصاحبهها، مناظرهها و یا نوشتهها و سخنرانیهای خود حاضر به یادآوری آن ماجرای پلشت نیستند. چرا؟! تنها به این علت که کمترین زمینهای برای انکار آن خیانت بزرگ وجود ندارد. ائتلاف مدعیان اصلاحات با منافقین، بهاییها، سلطنتطلبها، مارکسیستها، عبدالمالک ریگیها و... قابل انکار است؟
شعار به نفع اسرائیل در روز قدس، شعار به نفع آمریکا در روز مبارزه با استکبار جهانی، پاره کردن تصویر مبارک حضرت امام(ره)، ادعای تقلب در انتخابات، خط زدن روی قید اسلام از جمهوری اسلامی ایران، آتش زدن مسجد، اهانت به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) و... رخدادهایی نیست که یادآوری آن برای اصحاب فتنه امکانپذیر باشد. دریافت کمک مالی از ملک عبدالله سعودی، ملاقاتهای پیدرپی با جرجسوروس صهیونیست، ملاقات با راسموسن- فرمانده ناتو و نخستوزیر پیشین دانمارک- که آشکارا از کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اسلام(ص) حمایت کرده بود...
وقتی اصحاب فتنه قادر به انکار هیچیک از این نمونهها نیستند، بدیهی است که از بازگویی و بازخوانی آن نیز وحشت داشته باشند.
4- از هم اکنون با جرأت میتوان گفت نامزدهای وابسته به فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 کمترین شانس پیروزی در انتخابات پیش روی را ندارند. چرا که با همان تودههای عظیم مردمی روبرو هستند که جنایات آنها را فراموش نکردهاند و حماسه بینظیر 9 دی و انتخابات اسفند 90، راهپیمایی 22 بهمن و... فقط چند نمونه از بصیرت مثالزدنی آنان است و همگان دیدهاند که این خیل عظیم را در روزهای حادثه میتوان دید. روز واقعه که میرسد گویی از زمین و زمان و از تکتک کوچهها و خیابانها میجوشند و میخروشند. یادتان که هست. بنابراین، بدیهی است که شورای محترم نگهبان صلاحیت آنها را تایید کند یا نکند، نتیجه یکسان است، اما در این باره گفتنیهایی نیز هست.
الف: شورای محترم نگهبان امین مردم و نظام است، از اینروی - ودقیقا به همین علت- تایید صلاحیت کسانی که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی88 حضور داشتهاند و هنوز هم با سران فتنه در ائتلاف هستند، اهانت به مردم پاکباخته و فداکار این
مرز و بوم و صدهاهزار شهید است که برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در خون پاک خود غلتیدهاند.
ب: تایید صلاحیت اینگونه نامزدها، چه بخواهیم و چه نخواهیم به معنای همراهی با فتنه آمریکایی- اسرائیلی یاد شده است و این پیام ضمنی را برای مردم در پی دارد که انگار خیانت آشکار به مردم و نظام، نهفقط جرم نیست بلکه فتنهگران میتوانند مدال شایستگی برای حضور در رأس قوه مجریه نیز دریافت کنند!
ج: حضرت آیتالله جنتی دبیر محترم شورای نگهبان- که خدای مهربان بر عمر باعزت و همواره به خدمت ایشان بیفزاید- دیروز در خطبههای جمعه تهران به رد صلاحیت برخی از نامزدها اشاره فرمودند که هرچند از سلامت نفس و تعهد اسلامی و انقلابی برخوردارند ولی صلاحیت آنها برای تصدی ریاست جمهوری نظام احراز نشده است، بنابراین وقتی صلاحیت یک نامزد پاک و انقلابی به علت ناتوانی در مدیریت کشور احراز نمیشود، میتوان و باید امیدوار بود صلاحیت کسانی که به روال عرفی توان
مدیریت دارند ولی مدیریت آنان به نفع دشمنان نظام بوده است نیز به طریق اولی تایید نشود، چرا که مدیر ضعیف ولی وارسته و پاک فقط در اداره کشور مشکل میآفریند اما، مدیری که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 دخالت و حضور داشته و هنوز هم از سران فتنه حمایت میکند و با فتنهگران در ائتلاف نیز هست میتواند اساس نظام را به مخاطره اندازد.
یاد امام راحل ما(ره) به خیر که با چه دلشورهای میفرمود «نبایدبهگونهای عمل کنیم که حزبالله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیاش عدول میکند» صحیفه امام(ره) ج 21 ص 284.حضرت آقا تاکید فرمودهاند که شورای
نگهبان به مُر قانون عمل کند و حضرت آیتالله جنتی نیز اعلام داشتهاند، شورای نگهبان تنها به قانون مینگرد و از مصلحتاندیشی بهدور است.
5- متاسفانه شماری- البته اندک- از عزیزان صورت مسئله را آنگونه که هست نمیبینند و مثلا با اشاره به برخی از اقدامات ناپسند و خسارتآفرین اخیر دولت تصور میکنند نامزدهای وابسته به فتنه برای مقابله با پلشتیهای حلقه انحرافی به میدان آمدهاند.
شرح این نکته اگرچه به فصل جداگانهای نیاز دارد ولی در این مختصر گفتنی است که مخالفت اصحاب فتنه با دولت نهم
هنگامی بود که دولت در مقابل باجخواهی بیگانگان ایستاده بود و از دستاندازی رانتخواران ثروت و قدرت جلوگیری میکرد ولی امروزه به گواهی شواهد غیرقابل تردید، دست اصحاب فتنه و حلقه انحرافی در یک کاسه است. کافی است که فقط به مواضع و عملکرد این دو جریان نیم نگاهی بیندازید تا هر گیسوبافتهایرا «علوی» مپندارید و هرکه با قافله حجاز به شهر وارد شد را زائر خانه خدا تصور نفرمائید.
و در این باره، مخصوصا تقابل دو گفتمان حامیان سرمایهداری با حامیان مردم محروم و مستضعف، یا به فرموده حضرت امام(ره) جنگ فقر و غنا در انتخابات پیش روی گفتنیهای دیگری نیز هست که به بعد موکول میکنیم، انشاءالله.
مقاله امروز حسین قدیانی با عنوان «کانال کمیلکار»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :
یک- به همان اندازه که میان «هدف مردم» و «هدف انقلاب» انطباق وجود دارد، میان این اهداف با «هدف دشمن» تعارض وجود دارد. حقا که همواره مردم و انقلاب، یک چیز خواستهاند و دشمن و ضد انقلاب، یک چیز دیگر اما هرگز میان آمال مردم و آرزوهای انقلاب، این همه مطابقت وجود نداشته است. اما مردم و انقلاب چه میخواهند این روزها؟! خوب است حکایت لقمان حکیم، برویم و ادب از بیادبان بیبیسی بیاموزیم! آنچه این روزها رسانههای دشمن و بویژه بیبیسی مشغول زدن آنند، همان خواسته ملت/ انقلاب است. بیبیسی این روزها در «دوگانه تنش و کارآمدی»، علیالدوام مشغول تخطئه «همت جهادی» است.
هم کار و خدمت و تلاش و مجاهدت اقتصادی را میزند، هم آن نامزد اصولگرایی را که بیش از دیگر رقبا، شهره به توانمندی، مدیریت اجرایی و کار جهادی است.
اتفاقا صحنه از این واضحتر نمیشود! اگر بیبیسی این روزها بیش از هر روز دیگری، «همت جهادی» و «مدیر جهادی» را نشانه رفته، میتوان از این «نفی دشمن»، به «اثبات اهداف دوست» رسید و متوجه نیاز مشترک مردم و انقلاب شد.
مردم «کار» میخواهند، همچنان که انقلاب «کار جهادی» میخواهد.
مردم و انقلاب از دعوا و مرافعه و تنش و جنجال و قیل و قال خستهاند، همچنان که بیبیسی یعنی دشمن، دنبالهرو نامزدهای اهل دعواست؛ بیش از نامزد فتنهگران و کاندیدای منحرفان... و این وسط، بدا به حال جماعتی که از جلسات
خصوصی، خوراک برای دشمن قسمخورده فراهم میکنند و اسمشان را هم «مومن و حزباللهی» گذاشتهاند! باید کلام علمدار در کام گرفت اما این بار به حداقلها اکتفا کرد و ملتمسانه گفت: «اگر مومن و حزباللهی هستید، لااقل جاسوسی نکنید برای بیبیسی!»
2- در شماره چهارشنبه «وطن امروز» نوشتم «دوگانه «مقاومت-سازش» اصلا و اصولا نمیتواند دوگانه انتخابات ریاستجمهوری ما باشد.» در ادامه حرف حسابم را بسط میدهم؛ اساسا ما اگر قائل به «گانه سازش» میبودیم، انقلاب اسلامی نباید تاسیس میشد! انقلاب اسلامی از همان بدو شکلگیری تا آن دم که خود را به نهضت جهانی مهدی
موعود(عج) متصل کند، همزمان «مربی-کاپیتان» تیم مقاومت است. لذا اصولا سازش و این حرفها اصلا در ید اختیارات رئیس دستگاه اجرایی نیست!
«گانه سازش» گانه مورد پسند بیبیسی است اما بیبیسی در انتخابات ریاستجمهوری نمیتواند و نباید نامزد داشته باشد. بیبیسی اگر میتوانست حاجی انا شریک داخل خانواده جمهوری اسلامی باشد، در وهله اول کار مهمتر دیگری انجام
میداد و اساسا نمیگذاشت انقلاب اسلامی پیروز شود!
3- «دوگانه سازش- مقاومت» مال دعوای دور و دراز ما با سران استکبار و دنبالههای داخلی ایشان است. محل خرج این دوگانه آرمانی و صدالبته واقعی، انتخابات ریاستجمهوری نیست! حال که همه میدانند جمهوری اسلامی از اساس نمیتواند
«گانه سازش» داشته باشد، این سوال پیش میآید «چرا بعضیها مدام بر طبل «دوگانه سازش-مقاومت» میکوبند؟!» جواب واضح است؛ «بعضی از روی کجفهمی، بعضی از روی رندی»!
کجفهمان از این غافلند که در آستانه انتخابات، تقسیم کردن مردم میان اهل سازش و اهل مقاومت، چه خبط بزرگ و
رایکاهندهای است، لیکن مرد رندهای عالم سیاست نیک میدانند که برای لاپوشانی گذشته پرخطایشان، همان به که همه کاسه وکوزهها را سر مفهوم مقاومت بشکنند و پشت مفهوم بیمفهوم سازش، مخفی شوند! اینجاست که نگارنده
درباره هزینه کردن از «دوگانه سازش-مقاومت» در مقطع انتخابات، «موضع منفی» دارد.
آقای رفسنجانی اصلا بدش نمیآید که تورم صد درصدی در زمان دولت سازندگی، له کردن مردم زیر چرخ زمخت توسعه، برآشفته شدن مردم پاییندست شهرهای بزرگ، ماجرای اسلامشهر همین مردم جنوب شهر تهران، گرانی و تورم بدتر از زمان جنگ، از بین بردن فقرا به بهانه فقرزدایی و... حتی کاریکاتورهای مرحوم گلآقا، همه و همه را بیندازد گردن مقاومت!! و آنگاه
برای علاج، نشانی سازش را به ما بدهد!! اما ما هوشیاریم.
اصلا حزبالله است و هوشیاریاش! ما به جناب رفسنجانی میگوییم «علاج آن همه ناکارآمدی، نه بازگشت به گذشته است، نه ارتجاع نه سازش و نه احیانا تقصیر مقاومت! چاره ناکارآمدی، کار جهادی است و همت بیشتر. علاج ناکارآمدی، اتخاذ روحیه جهادی است».
4- عجبا که هم جریان فتنه و هم حلقه انحراف، اشتباهات متعدد اقتصادی-مدیریتی خود را گردن مقاومت میاندازند! حال بهتر
میفهمیم که چرا اوضاع ارز در عرض چند هفته آنچنان پرنوسان شد؟! فتنه و انحراف، این روزها هر دو مدعیاند؛ «ما اگر بیاییم قیمت سکه افت میکند و ارز میکشد پایین»... و البته لام تا کام حرفی از این بابت نمیزنند که اصولا چرا معیشت مردم را به گروگان گرفتهاند؟! اهل سازش، نه فقط مشکلات اقتصادی را حل نمیکنند (که دیدیم نکردند!) بلکه رسما برای دشمن «جاسوسی اقتصادی» میکنند! آنهم در روز روشن میدان فردوسی! این یکی لااقل، بیش از آنکه تقصیر دشمن باشد، نیمی تقصیر مدیریت ناکارآمد است، نیمی تقصیر دشمن دوستی اهالی فتنه و انصار انحراف.
5- در خلق دوگانههای انتخاباتی باید معطوف به اصل انتخابات عمل کرد و اصل نیازهای مردم/ انقلاب. دوگانه باید هوشمندانه اتخاذ شود. آن کدام جریان داخلی است و آن کدام سلیقه سیاسی داخلی است که اهداف و اغراض بیبیسی را نمایندگی میکند؟! وقتی در پرونده این جریان، نمونههای متعددی از ناکارآمدی و سوءمدیریت و بیعدالتی و تنش و اختلاف دیده میشود، آیا بهتر نیست با ایشان، نه در زمین سازش و مقاومت، بلکه در ذیل «دوگانه تنش- همت جهادی» سخن برانیم؟!
حالیا که بهترین مقوم مقوله مقاومت، هیچ نیست الا خدمت. بیبیسی این روزها، خدمت، همتجهادی و نماد آن را میزند که مقاومت را تخطئه کند. لذا ما اگر واقعا دوستدار مقاومت هستیم و اگر نتیجه انتخابات نیز برایمان مهم است، باید
مطابق بر نیاز مشترک مردم/ انقلاب، دوگانه اصل کاری را تعریف کنیم. وقتی مردم و انقلاب، از جنگهای زرگری فتنه و انحراف به ستوه آمدهاند، وقتی مردم و انقلاب، دیگر تاب ادامه دعوای لوس و بیمزه منم منم و بگم بگم را ندارند، وقتی مردم و انقلاب، آرامش و امنیت و وحدت را لازمه کار و کارآمدی و خدمت تلقی میکنند، وقتی مردم و انقلاب، بیش از همیشه، خسته از جنگ و جدال، دنبال همان روحیات جهادی جبههها میگردند و وقتی مردم و انقلاب، دنبال رئیسجمهوریاند که متاثر از کارآمدی، به علاقهمندان انقلاب اضافه کند، چرا سخن از «دوگانه تنش- همت جهادی» نرانیم؟! و چرا داعیهدار آن دوگانهای نباشیم که بیشترین انطباق را بر نیازهای مشترک مردم و انقلاب دارد؟!
منتج از بعضی دوگانهها، رای مردم بیشتر بر اساس لج داده میشود... و اگر بار کج به منزل نمیرسد، عاقبت «رای لج» هم معلوم است! رای باید همان اندازه که «نه به این و آن» باشد، «آری به نامزد» هم باشد.
رای باید همان اندازه که «سلبی» باشد، «ایجابی» هم باشد. فقط «نه به هاشمی»، ما را درگیر دولت خاتمی میکند و فقط «نه به رفسنجانی»، ما را درگیر همین مسائل امروز. آن دوگانهای که هم واجد «نه به ارتجاع» است و هم شامل «آری به همتجهادی» میشود، همین «دوگانه تنش-کار» است. محصول این دوگانه میتواند رئیسجمهوری باشد که همه ملت، صرفنظر از همه اختلاف سلیقهها و تفاوت عقیدهها، او را رئیسجمهور خود بدانند.
اگر روزگار اصلاحات، من و ما با خاتمی غریبه بودیم، قبول کنیم امروز هم بسیاری احساس خویشی با رئیس ستاد تبلیغات منحرفان نمیکنند! با دستفرمان درستی باید به رئیسجمهور منتخب رسید. با دوگانههای بهتری باید دنبال نامزد اصلح گشت. ما خواهان دولت وحدت ملی نیستیم اما ای خوشا رئیسجمهوری که به جای جار و جنجال، از «کانال کمیل کار» درآید و وحدت ملی ما را بیشتر کند. نباید اجازه داد کک دعوا و تنش بیفتد به جان خدمت و همت جهادی.
رئیسجمهور باید رئیس همهجمهور باشد. اقشار خاکستری هم عضو همین جمهورند. تقسیمبندی مردم به اهل مقاومت و اهل سازش، شکاف انداختن میان آحاد ملت است اما حتی خاکستریترین آحاد این ملت هم «همت جهادی» را به «دعوا و قیل و قال» برتری میدهند... و کیست که نداند اضافه کردن به علاقهمندان انقلاب، از مسیر کار و پیشرفت، زیباترین و ظریفترین کمک ممکن به اصل مسلم مقاومت است؟!
راستی، صرفنظر از ظاهر افراد، آیا خاکستریتر از کسانی که آمار کار را میبرند و کف دست بیبیسی میگذارند هم پیدا میشود؟! این رنگ و رو رفتههای جبهه ندیده، رسما دارند به سیاهی میزنند این روزها. حاضرند ما انتخابات را ببازیم، به این قیمت که بیبیسی به محاسن خدمت جهادی بخندد!
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از علیرضا رضاخواه با عنوان«خود کرده را تدبیر نیست»اختصاص یافت:
دو سال پیش هنگامی که جنبش های اعتراضی، خاورمیانه عربی را فراگرفته بود، سیاستمداران حزب عدالت و توسعه ترکیه شرایط جدید منطقه را "زمین حاصلخیزی" برای جاه طلبی های سیاست خارجی خود می دیدند. رسیدن موج ناآرامی ها به
مرزهای سوریه باعث شد تا علاوه بر توفیقات بین المللی؛ "تضمین حضور طولانی مدت در قدرت در عرصه داخلی" نیز به جمع انگیزه های سیاستمداران حزب حاکم برای "بیش فعالی سیاسی" در عرصه خارجی بپیوندد.
اردوغان که رویای رهبری ترکیه را تا سال 2024 ، یکصدمین سالگرد استقلال این کشور، در ذهن داشت فرصت را غنیمت شمرده و با همفکری احمد داوود اغلو، وزیر امور خارجه، یک شیفت پارادایمی را در سیاست خارجی این کشور طراحی نمودند. سیاست خارجی که غایت نهایی آن به صفر رساندن دشمنان از طریق تنش زدایی با همسایگان بود به یک سیاست تهاجمی تحت عنوان "نئو عثمانی گرایی" تبدیل شد.
اردوغان تصور می کرد بحران سیاسی در دمشق نیز همچون آن چه در مصر، تونس و لیبی رخ داد به سرعت به سقوط نظام و روی کار آمدن نظامی جدید منجر می شود. از همین رو بود که آنکارا دست به قماری بزرگ زد و با حمایت همه جانبه از مخالفان
بشار اسد در صف اول مبارزه با نظام سوریه قرار گرفت. با این حال طولانی شدن بحران سوریه، حضور صدها هزار آواره سوری در داخل مرزهای ترکیه و کشیده شدن ناآرامی ها به داخل خاک این کشور باعث شد تا هفته گذشته اردوغان پیش از
ترک آنکارا به سوی واشنگتن برای اولین بار اعتراف کند که ترکیه بیشترین ضرر را از ناحیه نا آرامی ها در سوریه متحمل شده است.
ظاهرا محاسبات سران حزب عدالت و توسعه درست از آب در نیامده است. اردوغان که پیشتر بارها جامعه بین المللی را به کم کاری و کندی درباره مواجهه با بحران سوریه متهم کرده بود این بار گفت: "اگرچه موضوع سوریه برای همه موضوعی مهم است اما این ترکیه است که بیشترین خسارات را از ناحیه آن متحمل شده است."
انفجارهای استان هاتای که به کشته شدن حداقل 50 شهروند ترکیه و زخمی شدن دهها تن انجامید، جدیدترین هزینه ای بود که ترک ها به خاطر سیاست های غلط سیاستمداران خود متحمل شدند. هرچند اردوغان تلاش کرد تا با رندی ویژه ای از
فضای ایجاد شده برای پیشبرد سیاست های ضد سوری خود بهره بگیرد. اما در مقابل احزاب و گروههای مخالف دولت ترکیه، نگاه تند و انتقادی خود در حادثۀ ریحانلی را به سمت دولت اردوغان نشانه رفتند. قلیچدار اوغلو، رهبر حزب "جمهوری خلق" که به شهر ریحانلی رفته بود، اعلام کرد: "مزدوری کشورهای دیگر را نکنیم، چرا که این مسئله سبب افزایش تروریسم می شود".
وی این مسئله را مورد تأکید قرار داد که:" سیاست خارجی که بر مبنای صلح و دوستی نباشد ترکیه را دچار بحران می کند" قلیچدار اوغلو با تأکید بر این ضرب المثل قدیمی که: " اگر باد بکاریم، توفان درو می کنیم" به نقد سیاست خارجی دولت اردوغان در ارتباط با سوریه پرداخت. حزب "صلح و دموکراسی" نیز اعلام کرد مرز ترکیه و سوریه ناامن است و لازم است دولت ترکیه آموزش و کمک به ارتش آزاد سوریه را متوقف کندو به آن پایان دهد. دولت باغچه لی، رهبر حزب "حرکت ملی" نیز مسئلۀ حمایت مالی دولت اردوغان از مخالفان سوریه و همچنین دادن امتیازات زیاد به آنها را موجب گسترش آتش بحران سوریه به داخل مرزهای ترکیه دانست.
سیاست انفعالی واشنگتن در قبال دمشق، عدم واکنش کشورهای غربی به بحران سوریه مانند آن چه در لیبی اتفاق افتاد، انفجارهای اخیر در ریحانلی و واکنش های داخلی به آن و پیروزی های میدانی نیروهای دولتی در مقابله با تروریست های سوری از یک سو و به حاشیه رانده شدن ترکیه در تعامل اخیر مسکو- واشنگتن از سوی دیگر باعث شد تا رجب طیب اردوغان برآن شود تا شخصا نگرانی هایش را با باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا مطرح نماید، شاید دوستی سابقه دارشان بتواند وی و حزب عدالت و توسعه را از آنچه که نیویورک تایمز" باتلاق سوریه" خوانده نجات دهد.
با این حال پاسخ اوباما خیلی روشن بود،"هیچ فرمول جادویی برای مواجهه با این وضعیت خشونت بار و دشوار در سوریه وجود ندارد." البته ظاهرا آن چه میان نخست وزیر ترکیه و رئیس جمهور آمریکا رد و بدل شده است بسیار بیشتر از آن چه در کنفرانس
خبری مشترک عنوان شده می باشد. هفته نامه The Week آمریکا می نویسد: " اهمیت دیدار اخیر رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر ترکیه در مطالبی که طرفین از افشای آن خودداری کردند نهفته است. " پایگاه خبری العرب روز جمعه در گزارشی به نقل از منابع دیپلماتیک نوشت "رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه در ملاقات با باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا از اینکه دولت این کشور از ترکیه خواسته از ایفای نقش در باره پرونده سوریه اجتناب کند و این مساله را به کشور دیگری مانند عربستان واگذار نماید شگفت زده شد.
منابع
دیپلماتیک گفتند که اوباما به اردوغان گفته نقش شما اکنون برای ورود به پرونده سوریه مناسب نیست و ما خواستار راه حل سیاسی بین نظام سوریه و مخالفان آن هستیم و به همین جهت از کشورهایی که قادر به میانجی گری بین دو طرف هستند حمایت می کنیم." ظاهرا اردوغان در چاهی که خود کنده گرفتار آمده است به گونه ای که دوستانش هم تمایلی به یاری او ندارند. سران حزب عدالت و توسعه به خوبی می دانند که انعکاس شکست سیاست هایشان در سوریه به معنی
پایان رویاهایشان در عرصه داخلی است اما چه می شود کرد که خود کرده را تدبیر نیست!
احمد شیرزاد( فعال سیاسی) در مقاله ای با عنوان «کاندیدای دولت و هویت سیاسی دولتمردان»برای ستون سرمقاله امروز
روزنامه آرمان این طور نشت:
دولت آقای احمدینژاد را میتوان یک دولت ویژه در تاریخ جمهوری اسلامی ایران دانست، همانطور که خود آقای احمدینژاد هم پدیدهای ویژه در فضای سیاسی کشور است. مهمترین شاخصه دولت و رئیس آن غیر حزبی بودن آنهاست. این خصوصیت خود را به انحای مختلف نشان داده است، از انحلال ساختارهای مدیریتی چون سازمان برنامه گرفته تا عبور دولت از برخی طیفهای اصولگرا. بر همین مبنا چندان تعجببرانگیز نیست که مناسبات درونی دولت نیز از یک سازوکار چارچوبمند پیروی نکند.
ماهها در فضای سیاسی کشور همگان اسفندیار رحیممشایی را کاندیدای حامیان دولت میدانستند، وقتی که او در معیت رئیس دولت برای نامنویسی به وزارت کشور آمد این ارزیابی قوتی حداکثری گرفت. امروز اما با فاصله اندکی از نامنویسی مشایی، وزرای کابینه یکی یکی او را انکار کرده و گزینه شخص احمدینژاد میدانند، گزینهای که دیگر عناصر دولت در انتخاب آن نقشی نداشتهاند.
این موضوع را اگر در کنار ارزیابیهای چند ماه گذشته از نمایندگی کردن طیف نزدیک به دولت در این انتخابات توسط آقای مشایی بگذاریم شاید به تناقض برخوریم اما برای رسیدن به یک ارزیابی مناسب باید در تحلیل این موضوع به رفتار و مشخصات سیاسی دولت رجوع کنیم تا بدانیم چرا کاندیدای دولت توسط اعضای عالیرتبه کابینه انکار میشود. اصولا شاخصه اصلی
آقای احمدینژاد تلاش او برای تجمیع قدرت در نزدیکترین فاصله به خودش است که همین شاخصه باعث شده تا حتی برادر او نیز از وی انتقاد کند.
همین شاخصه است که باعث میشود رکورد تغییر وزرا در دولتهای نهم و دهم شکسته شود. این همه بدان دلیل است که محمود احمدینژاد از یک سازوکار حزبی مشخص به قدرت نرسیده است. بنابراین در دریای سیاست خود را آنچنان رها میبیند که میتواند هر لحظه به هر سو حرکت کند. در یک کلام محمود احمدینژاد و حلقه اطرافیان او دارای هویت سیاسی خود هستند. همین هویت سیاسی است که اجازه میدهد او با پیش گرفتن یک رفتار واحد، اقداماتش را با گفتارهایی متفاوت به
منصه ظهور برساند.
اکنون نیز اسفندیار رحیم مشایی در حالی کاندیدای مقبول احمدینژاد است که گفتار و شعارش کاملا متفاوت از گفتار و
شعار احمدینژاد در سالهای 84 و 88 است. اینکه مشایی از ابتدا «کاندیدای دولت» نامیده میشد در حقیقت یک اشتباه لفظی جدی بود. این اشتباه بدان دلیل رخ داده که ما نمیتوانیم در عرف سیاسی او را به هیچ گروهی منسوب کنیم.
مراد از «کاندیدای دولت» در اینجا کاندیدای مقبول شخص رئیس دولت است نه همه ارکان دولت. اگر تا دیروز چهرههایی منتقد و غیرهمسو با احمدینژاد در دولت او بودند حتما امروز هم چنین چهرههایی در این دولت حضور دارند و این در حقیقت جبری است که هویت سیاسی رئیس دولت عامل اصلی آن است.
احسان تقدسی(عضو کمیسیون امنیت ملی )با مقاله «چرا بیبیسی؟»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
یکم- اتفاقات یکساعت آخر زمان ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری، همانگونه که آرایش سیاسی انتخابات را دستخوش تغییر کرد، برای رسانههای بیگانه و سرویسهای غربی فرصتی بیبدیل را برای بازفرآوری تحولات سال 1388 پدید آورد. اگرچه نمیتوان از نقش برخی کاندیداهای انتخابات سال 1388 در تولید آنچه بر سر کشور آمد، گذشت اما از تلاش رسانههای فارسیزبان ضدانقلاب همچون صدای آمریکا، بیبیسی، رادیو فردا و... در دامنزدن به اختلافات و گزارش لحظه به لحظه وقایع هم نمیتوان به راحتی گذشت.
دوم- هرچه به زمان اعلام نتایج بررسی صلاحیت کاندیداها نزدیک میشویم، امکان اتحاد اصولگرایان بر رایآورترین و مقبولترین گزینه بیشتر میشود. اگر از کوبیدن یکی، دو جریان بیتاثیر شبه اصولگرا بر طبل کاندیدای اختصاصی بگذریم، قاطبه چهرههای اصولگرا براین باورند در مقابل کاندیدای مشترک جریان اصلاحطلب تنها یک کاندیدای رایآور و کارآزموده،کارآمد و - به فرموده رهبر
عزیز انقلاب- دارای کار اجرایی در سطح بالا میتواند صفآرایی کند. این موضوع همانقدر که برای نیروهای انقلاب نشاطآفرین و شورآفرین است برای دشمنان پیام آور ترس و وادادگی است.
سوم- شبکه رسانهای ضدانقلاب اگرچه در ظاهر با یکدیگر تفاوتهایی دارند اما در عمل با تقسیم کار مشترک نانوشته هرکدام بخشی از پازل فعالیت رسانهای ضدانقلاب در انتخابات را تکمیل میکنند. اتاق فکر رسانهای ضدانقلاب در تحلیلهای خود براین باورند که محمد باقر قالیباف به واسطه رضایت مردمی از عملکرد وی در نیروی انتظامی و بعد شهرداری تهران- این تحلیل بارها در صدای آمریکا و بیبیسی منعکس شده- رایآورترین گزینه در برابر گزینه اصلاحطلبان خواهد بود.
از همین رو ضدانقلاب میکوشد در پوشش فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات از یکسو گزینههای دیگر را که عملا امکان رایآوری در مقابل کاندیدای مورد حمایت آنان را ندارند به عنوان کاندیدای اصلی در برابر کاندیدای حداکثری جریان اصلاحطلب مطرح کنند و در سوی دیگر خط تخریب گستردهای علیه قالیباف به راه افتاده و با تبلیغات گسترده میکوشند وی را تخریب کنند. درهمین ارتباط از میانه هفتهای که گذشت دور جدیدی از تخریب محمدباقر قالیباف توسط شبکه تلویزیونی فارسی زبان بیبیسی آغاز و در اقدامی هماهنگ شبکههای دیگر فارسی زبان ضدانقلاب همچون صدای آمریکا، رادیو فردا و سایتهای این جریان به آن دامن زدند.
تاکتیکهای تخریب قالیباف در داخل و خارج از کشور اگر چه باهم متفاوت است اما یک هدف و یک گزینه بیشتر ندارد و آن هم
چیزی نیست جز کاستن از شدت محبوبیت مردمی قالیباف. بر اساس این پروژه، قالیباف باید بهجای هر واژهای گرفتار پروژه «این را گفت یا نگفت» شود. خط پیوند تخریب قالیباف در داخل و خارج از کشور دقیقا همین نقطه است...
تا بتوانند گفتمان کارآمدی، انقلابیگری و مدیریت جهادی را در این میدان زمینگیر کنند. موج تخریبی رسانههای ضدانقلاب روزی لازمه مدیریت فضای رسانهای انتخابات را در برجسته کردن سخنان اطرافیان دولت، روزی در دامن زدن به فضای تحریم و اینک در تخریب رایآورترین، مقبولترین و مشروعترین گزینههای انتخابات میداند. بیبیسی اگرچه در انتخابات سال 1388 کوشید تا رهبری جریان رسانهای مخالفان را در روزهای بعد از انتخابات برعهده بگیرد ولی شرایط انتخابات سالجاری بهگونهای پیش رفته که این تحلیل در میان اتاق فکر رسانهای ضدانقلاب به وجود آمده که قبل از انتخابات هم میتوان پروژه نیمهتمام سال 1388 را دوباره کلید زد.
چهارم- موج تخریب رسانههای ضدانقلاب بیش از هرچیز نشانهای از هراس ضدانقلاب و سرویسهای امنیتی غربی از رایآوری فرزندان حضرت روحالله است. اقبال مردم به قالیباف، استقبال از حضور دوباره فرهنگ ایثار و جهاد در مدیریت اجرایی، استقبال از کارآمدی و در نهایت روی کار آمدن مدیری کارآزموده از جنس مردم است.
پنجم- قالیباف این روزها به هرشهری که میرود مردم با شعارهایی از جنس استقبال از یک همرزم شهدا، از جنس فرزند امام و رهبری از وی استقبال میکنند. مردم قالیباف را مردی انقلابی و برخوردار از همت جهادی و دارای مدیریت جهادی میدانند. همین هاست که لزوم تصویب پروژه تخریب قالیباف در اتاق فکر سرویسهای غربی را چندبرابر میکند.
تحلیل صحنه انتخابات ریاست جمهوری 92؛مقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان«آرمان گرایان در برابر مصلحت گرایان» نوشته دکتر امیر محبیان را در ذیل می خوانید:
کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری 92 هر چند برای بعضی افراد بدون مقدمه و...تعجب برانگیز تلقی شد ولی بواقع هاشمی از مدتها قبل حضور خود را بطور قاطع اعلام و آن را فقط در فاز های مختلف اجرایی نمود.ورود هاشمی به گونه ای طراحی شد که تمامی ظرفیت ها در صحنه حضور یافته و از مدتها قبل داشته ها و نداشته های خود را آشکار سازند.
صحنه سیاسی سامان یافته پیش از حضور کاملا نشان می داد که چه کسانی بر روی کدامین کاندیداها با چه اهدافی سرمایه گذاری کرده اند؟اکنون صحنه دگرگون شده است و صحنه آخر به صحنه اصلی تبدیل شده و قبل از فروافتادن پرده ثبت نام، اصلی ترین بازیگران به صحنه وارد شده اند.سه بازیگر مهم در صحنه اند؛هاشمی،مشایی و جلیلی.
ورودهریک از این بازیگران در صحنه انتخابات چه تغییری ایجاد خواهد کرد و چه اما و اگرهایی حول محور هرکدامشان قابل طرح است ؟در این نوشتار و نوشتار های دیگر بطور اجمال هر کدام را مورد بررسی قرار خواهیم داد.اما قبل از آن باید توضیحی
کوتاه را از روند بعضی از تحولات مهم و موثر درفهم این تحلیل که ظرف سی سال گذشته رخ داده ارائه نماییم.
***
نگارنده بر این باور است که هر انقلابی مبتنی بر آرمان هایی شکل می گیرد و اساسا بستر ظهور انقلاب ها؛ آرمانهایی است که برخاسته از تحریکات ذهن ناخودآگاه و نیازهای سرکوب شده است.این تجلی فوران گونه نیازها به شکل انقلاب در آغاز فضایی سراسر آرمانی را شکل می دهد که فضا را در تلاطم میان عشق و نفرت قرار داده و احساس و هیجان خالص را محورحرکت ها می گرداند.اما به مروربا کاهش احساس ها و بویژه رفع نیازهای سرکوب شده هیجان کاهش پیدا کرده و توجه به مصلحت ها و دنیاگرایی که ابتدا مذموم شمرده می شد تحت عنوان مصلحت گرایی رشد خواهد کرد.
از اینجا جدالی آغازمی شود میان دو دیدگاه آرمان گرایی خالص و مصلحت گرایی که دنیا و نیازهای مادی را مورد توجه قرار می دهد. بیگمان هنر مدیران انقلاب آن است پس از تبدیل موج انقلاب به سیستم؛ ترکیب معقولی از آرمان گرایی را با واقع گرایی (مصلحت گرایی) ارائه داده و هیچکدام را قربانی دیگری نسازند؛ زیرا آرمانگرایی به جامعه روح و جهت می بخشد و مصلحت
گرایی این شور و حرارت را به گام های ملموس پیشرفت تبدیل کرده و توده های مردم را در پای انقلاب و آرمان هایشان در کنار زندگی روزمره اشان نگه می دارد.
پس از پایان جنگ تحمیلی؛دنیا و رفاه به گونه ای به نیاز های سرکوب شده تبدیل شده بود ؛هاشمی با تلاش برای رفع این نیازها به مظهرمصلحت گرایی و حتی دنیا گرایی تبدیل شد؛او هر چند به رده سران انقلاب تعلق داشت ولی چنان در تلاش برای رفع این نیازها کوشید که غرق این جنبه از زندگی شد و آرمان گرایان به این ذهنیت رسیدند که او آرمان ها را در پای دنیاگرایی ذبح کرده است.
نتیجه آن شد آرمان گرایانی که البته بعضا مصلحت ها را برنمی تابیدند؛ در برابرش ایستادند و آن شد که شد.رهبری انقلاب ضمن تایید اولویت ها که مصلحت گرایی وواقع گرایی را ایجاب می کرد همواره هشدار می داد که آرمان ها را نباید نادیده گرفت.از اینجا راز حمایت توام با هشدارهای رهبری به دولت هاشمی آشکار می شود.انتقادهای درست رهبری از وضع دنیاگرایی مسئولان، ایشان را به چهره اصلی آرمان گرایی در کشور مبدل ساخت ؛اما بعضیازآرمان گرایان محض جنبه عقل گرایی توصیه های ایشان را ندیده یا مورد تاکید قرار ندادند.
چالش هایی شدید میان آرمان گرایان محض که بیشتر رزمندگان جبهه بودند ومصلحت گرایان محض که در چهره کارگزاران نمود یافته و مدل های نئولیبرالیستی را دنبال کرده و بخش مهمی از آرمان ها یعنی عدالت را نادیده می گرفتند،اوج گرفت. سال 76 سال تحول بود اما نه آنچنان که آرمان گرایان می طلبیدند زیرا بخشی دیگر از نیازها هنوز تحقق نیافته بود و جامعه
هنوز آمادگی تحول مورد نظر آرمانگرایان را نداشت.
نیازی که هاشمی آن را برآورده نکرده بود.مشارکت سیاسی مطابق با مدل های عرفی بود که البته نوعی هم نگرانی از ظهور آرمانگرایان محض را هم در بطن داشت.خاتمی آمد تا ادامه پروژه مصلحت گرایی و دنیاگروی را البته در سیاست به گونه نوعی آرمان گرایی شعاری نهادینه کند؛پروژه ای که قالب سکولاریسم برآن زده شده بود.
تلاش برای رفع این نیازها آن هم بهصورت جنجالی و افراطی نهایتا صدای آرمانگرایان را به گوش توده ها رساند و آنها را همراه کرد و احمدی نژاد با چهره ای ساده و مردمی و شعار عدالت روی موج انزجار از شکاف های طبقاتی رشد یافته به قدرت رسید.بعد از هشت سال آن تلاطم همچنان ادامه دارد و این بار تذکرهای رهبری ضمن حمایت از وجهه آرمان گرایانه دولت بر روی عقل گرایی و توجه واقعی و نه شعار گونه به نیازهای مردم و کشور است؛راز گفتمان پیشرفت و نامگذاری سال ها با رویکرد اقتصاد اینجاست.
آرمان گرایان نیز در این دوران با دولت به معارضه پرداختند زیرا تصویر آرمان گرایی محض را در چهره آن نمی دیدند و البته هیچگاه آن تصویر را در آینه هیچ دولتی بالتمامه نخواهند دید ؛ دولت ،هر دولتی که باشد با هدف ساماندهی به دنیای مردم شکل
گرفته است ؛البته باید بدان روح آرمانگرایی دمید و این حتما ممکن است. رهبری وظیفه دارد که ترکیبی معقول از آرمانگرایی و واقعگرایی را در کشور حاکم کند و تاکنون در همین مسیر و به عنوان عامل تعادل بخش عمل کرده است.
باید نگرش متعادل آرمان گرایی واقع نگر(ونه واقع گرایی آرمان ستیزیا آرمان گرایی واقعیت ستیز) در کشور حاکم شود.انتخابات پیش رو؛هنوز دو قطب آرمان گرایی و مصلحت گرایی را در برابر هم قرار می دهد؛مسلما مردم یک سو را انتخاب خواهند کرد ولی مصلحت آن است که فاصله میان مصلحت گرایان و آرمان گریان را چنان به هم نزدیک گردانیم که همزمان شاهد حضور هر دو نگرش بهطور همزمان در صحنه باشیم.این خواست رهبری و حکم عقل و نتیجه تجربه سالیان است.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«مدال سازمان ملل بر سینه تروریستها»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحیم
درست در زمانی که میلیونها نفر در جهان با انتشار فیلمی که نشان میداد یکی از فرماندهان نیروهای مخالف دولت سوریه، قلب یک سرباز سوری را از سینه خارج و به دندان میکشد، در شوک فرو رفته و آماده واکنش میشدند و هنگامی که
تروریستهای تکفیری 11 نفر از طرفداران دولت را در "دیرالزور" به طرز فجیعی به قتل رساندند، مجمع عمومی سازمان ملل با صدور قطعنامه پیشنهادی آمریکا و قطر، به جانبداری آشکار از تروریستهای سوریه برخاست و برای تغییر این موج تبلیغاتی و سیاسی علیه دولت بشار اسد تلاش کرد.
مجمع عمومی سازمان ملل روز پنجشنبه با صدور قطعنامهای غیرالزام آور ضد سوری، با جانبداری آشکار از تروریستها و گروههای معارض، بار دیگر دولت سوریه را محکوم و از مخالفان سوری حمایت کرد. این قطعنامه، حکومت سوریه را به دلیل
استفاده از سلاح و آنچه "نقض سازمان یافته حقوق بشر و آزادیهای بنیادین" نامیده شده به شدت محکوم کرده و خواهان "گذار سیاسی" در دمشق و انتقال حکومت به مخالفان بشار اسد شده است. در بررسی دلایل صدور چنین قطعنامهای
در شرایط کنونی، تحلیلهای متعددی از زوایای گوناگون مطرح است:
1- دقیقاً در زمانی که کفه پیروزی در صحنه نبرد و در جنگ میان تروریستها و نیروهای دولتی سوریه به نفع نیروهای دولتی سنگینی میکند و مراکز فرماندهی و استقرار گروههای تروریست، یکی پس از دیگری سقوط مینماید، تلاشهای
دیپلماتیک علیه سوریه و در حمایت از تروریستها و عوامل و مزدوران بیگانه شدت مییابد.
به اذعان کارشناسان، چند ماهی است که معادلات سوریه در داخل به ضرر مخالفان و حامیان غربی و عربی آنها در جریان است و علیرغم پشتیبانی همه جانبه و ارسال کمک از طریق ترکیه به این گروهها، مناطقی که در اختیار آنها قرار دارد یکی پس از دیگری به تصرف نیروهای ارتش سوریه در میآید. این شکستهای پیاپی شورشیان مسلح، علیرغم آنکه به لحاظ "عّده" و
"عُده" از خارج حمایت میشوند، نگرانی گستردهای را در میان جنگافروزان و آتش بیاران معرکه ایجاد کرده و آنها را برای ایجاد فشار سیاسی علیه دولت سوریه به تحرک واداشته است.
2 - درست در موقعیتی که ایجاد رعب و وحشت در صفوف نیروهای ارتش سوریه نتوانسته به نتیجه برسد و ارتش سوریه
همچنان حامی یکپارچگی کشور است، انتقام گیری از این ارتش، به عنوان راهکاری انفعالی و خباثت آمیز در پیش گرفته میشود ولی انتشار بخشی از جنایات گروههای تروریستی در برخورد با سربازان ارتش سوریه، آتش خشمی را علیه
گروههای معارض سوری در جهان ایجاد کرد که هفته گذشته شاهد اوج آن بودیم. در چنین شرایطی صدور قطعنامه به حمایت از گروههای مسلح و مخالفان سوری، ایجاد مجالی برای خروج آنان از محکومیت شدید جهانی و تشویق آنها برای ادامه جنگ و
جنایت است.
3 - در شرایطی که رایزنیهای سیاسی درباره بحران سوریه، اندکی به جریان میافتد و نگاهها به سمت حل و فصل سیاسی موضوع معطوف میشود، نعل وارونهای سیاسی از سوی حامیان گروههای تروریستی برای برهم زدن تحرکات و احیاناً امتیازگیری در جریان گفتگوهای سیاسی آغاز میشود که قطعنامه جدید، یکی از این موارد است. طبعاً این قطعنامه، تأثیر خود را بر تلاشهای دیپلماتیک که بر یافتن راه حل سیاسی پایان بحران سوریه متمرکز است، خواهد گذاشت و مطالبات مخالفان سوری و حامیان غربی و عربی آنها را افزایش خواهد داد.
واقعیت اینست که بحران سوریه درحالی وارد سومین سال خود شده که عاملان این بحران، دوره زمانی آنرا دو ماهه تعیین کرده بودند ولی با مقاومت یکپارچه دولت و ملت سوریه، اکنون این مقاومت، دومین سال خود را نیز پشت سر گذاشته و به باور همه ناظران آگاه بین المللی، مسئولیت بخش عمدهای از این خشونتها و جنایتها متوجه کشورهای غربی و حامیان منطقهای آنهاست که طی دو سال و اندی که از آن میگذرد، از جریانهای مخالف در این کشور تمام قد پشتیبانی کرده و آنهارا مسلح نمودهاند.
ولی اکنون که وضعیت به جایی رسیده که سیاستهای نظامیگرانه آنها شکست خورده و گروههای تروریستی به سمت اضمحلال پیش میروند، همچنان بر سیاست خود برای براندازی نظام سوریه، ولی این بار از طریق فشار دیپلماتیک اصرار میورزند. کشورهای حامی براندازی در سوریه که پایداری ارتش سوریه را دیدهاند، این بار تلاش میکنند با صدور قطعنامه ضد
سوری، ملت سوریه را وادار به عقب نشینی کنند.
4- پیش نویس این قطعنامه هر چند توسط قطر و با حمایت مالی و سیاسی سران کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس تهیه شده بود ولی از حمایت واشنگتن نیز برخوردار بود به گونهای که به اذعان دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس، "این قطعنامه از سوی قطر و به نمایندگی از مجموعه کشورهای غربی و عربی، در راستای محکومیت خشونت و نقض حقوق بشر و زیر پا گذاشتن دمکراسی در سوریه ارائه شده بود."
این درحالی است که کشورهای حاشیه خلیج فارس بویژه قطر و عربستان که از حامیاناصلی گروههای تروریستی و افراطی در سوریه بوده و با ارسال سلاح و کمکهای مالی، حضور آنها را در سوریه تقویت کرده و به این بحران دامن میزنند، خود از الفبای دمکراسی بویی نبرده و فاقد سادهترین نهادهای تأمین کننده مشارکت مردمی در تصمیم گیریها هستند.
5- این قطعنامه با حمایت آمریکا، کشورهای اروپایی و رژیمهای مرتجع عربی با 107 رأی موافق و 71 رأی مخالف و ممتنع درحالی به تصویب رسید که کشورهایی همچون ایران، چین و روسیه از مخالفان آن بوده و اعتقاد جدی داشتند که این قطعنامه نه تنها هیچ کمکی به حل مسالمتآمیز بحران سوریه نخواهد کرد بلکه منجر به تشدید تحرکات و جنایات گروههای افراطی خواهد شد و با تلاشهای بینالمللی برای حل صلح آمیز سوریه مغایرت دارد.
تردیدی نیست که این قطعنامه با رویه خطرناک و بدعت آمیزی که از خود برجای گذاشت، همچون مدالی است که بر سینه تروریستها نصب میشود، همانها که صحنههای فجیع جنایات آنها، قلبها را جریحهدار کرده است. قطعاً در شرایطی که سوریه و منطقه بیش از هر زمان دیگری فلسطین و "روز نکبت"، صهیونیستها به سوریه حمله کرده و مقدسات اسلامی را در مسجدالاقصی زیر پا میگذارند، جهان اسلام نیازمند صدور قطعنامههایی است که رژیم صهیونیستی و حامیان آن را محکوم کند ولی ملتهای مسلمان با شگفتن شاهد محکومیت دولت حامی مقاومت در سوریه و حمایت از تروریستهایی هستند که به هیچیک از اصول اسلامی و انسانی پایبند نیستند.
قطعاً انتشار فیلمهای ویدئویی اخیر و اقدامات وحشیانه بیسابقه گروههای شورشی سوری که با حمایت غرب و رژیمهای مرتجع عرب در نقض حقوق بشر و بیحرمتی به اماکن مذهبی انجام میشود، فقط قطرهای از دریای حوادث دلخراشی است که بانیان این قطعنامه هرگز در محکومیت این اقدامات لب به سخن نمیگشایند و حتی یکبار نیز واژه تروریسم را در این باره بکار نمیبرند.
طبعاً این قطعنامه علاوه بر اینکه ماهیت حامیان تروریسم در سوریه را برملا میکند،لکه ننگی نیز بر دامان مجمع عمومی سازمانی است که برخلاف رسالت خود به تروریستها جایزه داده و در راستای نهادینه کردن "تروریسم" در جهان گام بر
میدارد، آتشی که دیر یا زود سرانجام دامان حامیان تروریسم را خواهد سوزاند.