گزیده سرمقاله روزنامه های امروز

در این بخش خبری "نت شهر" می توانید گزیده ای از سرمقاله روزنامه های امروز یکشنبه -دوازدهم خرداد ماه- را بخوانید.
صبح امروز ستون سر مقاله روزنامه کیهان،به مقاله ای از سعدالله زارعی با عنوان «آمریکا و ضدانتخابات در ایران »اختصاص یافت:
تشدید فضای رسانهای «ایرانهراسی» که در این روزها به وضوح شاهد آن هستیم، ارتباط مستقیمی با برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در ایران دارد. نشانه آن این است که فضای روانی رسانهای علیه ایران که تا نیمه اردیبهشتماه یعنی زمان آغاز نامنویسی نامزدها روندی فزاینده داشت، از نیمه اردیبهشت به مدت دو هفته تا حد بسیار زیادی آرام شد و از روز اولخردادماه یعنی زمان اعلام اسامی نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری ایران و مشخص شدن اینکه دو نفر از کاندیداها در لیست نهایی انتخابات نیستند، بار دیگر تبلیغات رسانهای علیه ایران اوج گرفت و هم اینک با تبلیغات فزاینده علیه ایران و انتخابات ریاستجمهوری مواجه هستیم.
مرور سخنان و مواضع مقامات و مراکز آمریکایی نشان میدهد که روی انتخابات در ایران حساسیت ویژهای دارند. واشنگتن اگر میتوانست انتخابات ایران را به «ضدانتخابات» تبدیل کند از مقطع برگزاری انتخابات ریاستجمهوری به مثابه یک فرصت ویژه برای به چالش کشیدن بنیانها، اصول و عوامل اصلی ماندگاری نظام جمهوری اسلامی استفاده میکرد.
کمااینکه موضعگیری رسانهای به نفع بعضی از کاندیداهای انتخاباتی که به گمان نادرست آمریکاییها میتوانستند منشأ چالشهای مهمی برای نظام اسلامی ایران باشند و نیز موضعگیری صریح و رسمی علیه انتخابات ایران پس از آنکه معلوم شد شورای نگهبان این دسته از کاندیداها را احراز صلاحیت نکرده است، از این موضوع خبر میدهد. مقامات آمریکا و دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی و سیاسی این کشور از قبل گفته بودند که انتخابات 92 ایران فرصت لازم را برای بازسازی حوادث سال 88 به وجود میآورد. اما اینک آمریکاییها این راه را در انتخابات دو هفته آینده مسدود میدانند و طبعا امیدی به آن ندارند.
در وجه دوم آمریکا تلاش میکند تا سلامت انتخابات ریاستجمهوری را در ایران زیرسوال ببرد. کمااینکه پس از ناامیدی از سوار شدن بر روند انتخاباتی ایران بلافاصله به سمت مخدوش نشان دادن این انتخابات در بالاترین سطح رفتند. در این میان خانم «وندی شرمن» معاون وزیر خارجه، صلاحیت شورای نگهبان را برای بررسی صلاحیتها زیر سوال برد و مدعی شد این شورا «به هیچوجه مشروعیت و مسئولیتپذیری مدنی ندارد» و جانکری اعضای شورای نگهبان را «اعضای غیرمنتخب» که فقط دنبالکنندگان منافع ملی نظام را تایید مینمایند، خواند و انتخابات خردادماه ایران را نیز فاقد آزادی، عدالت و شفافیت معرفی کرد. سخنگوی کاخسفید نیز معیارهای رد صلاحیت در ایران را مبهم خواند و شورا را متهم کرد که به ابزار حکومتی برای زیرپا گذاشتن حق مردم تبدیل شده است.
در واقع غرب انتخابات ایران را تحت شرایطی یک «فرصت» و تحت شرایط دیگری یک «تهدید» تلقی مینماید. آمریکاییها در شرایطی که نمیتوانند در انتخابات رخنه کرده و به یک جدال فراگیر علیه جمهوری اسلامی تبدیل نمایند، آن را یک «تهدید بزرگ» برای خود ارزیابی مینمایند. چرا؟ غرب و رژیمهای وابسته به آن در منطقه میدانند که مهمترین عاملی که پایههای انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را مستحکم نموده و به اصول و ارزشها و استراتژیهای آن طراوت بخشیده و دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد، «انتخابات پرشور» است. غرب نمیخواهد در ایران انتخابات برگزار شود و در صورتی که چارهای جز پذیرش برگزاری آن ندارد، نمیخواهد پرشور باشد.
آمریکا میداند در ایران علیرغم آنکه گرایش غالبی به سمت تمدن و فرهنگ غرب وجود ندارد، مردمسالاری حاکم است. اکثریت قاطع مردم در ایران در فواصل زمانی کوتاهی از یکدیگر به پای صندوقهای رأی میروند و «حکمرانان» را خود انتخاب مینمایند. این برای غرب غیرقابل باور است چرا که دهها سال است که برگزاری انتخابات و حکومت دمکراتیک را به عنوان ابزار تمدنی خود معرفی کرده است و حالا کسانی که ابعاد زیادی از تمدن و فرهنگ غرب را قبول ندارند، بیش از مردم در غرب از این ابزار برای استحکام نظامی که با غرب هیچ میانه خوشی ندارد، استفاده میکنند. این برای غرب غیرقابل قبول است.
غرب در عین حال یک نگرانی جدی دیگر هم دارد و آن این است که مدل مردمسالاری ایران به وضوح در «منطقه اسلامی» در حال پذیرش عمومی است. اولین بار اسلامگراهای ترکیه به پیروی از انقلاب اسلامی ایران به استفاده از «انتخابات» برای رسیدن به اهداف روی آوردند. رجایی کوتان و مرحوم نجمالدین اربکان که از ابتدای دهه 1960 رابطه تنگاتنگی با جمهوری اسلامی داشتند از فضای به وجود آمده در دولت «تورگوت اوزال» استفاده کردند و به کرسیهایی در مجلس و شهرداریها دست یافتند از این پس برخورد دولتهای لائیک ترکیه با اسلامگراها مشکل شد و این زمینهساز روی کارآمدن اولین دولت اسلامگرا در میانه دهه 1990 گردید.
در همین دوران این تجربه در اردن و الجزایر نیز تکرار شد و اکثریت نسبی یا مطلق کرسیهای مجلس و شهرداریها بدست اسلامگرایان در این دو کشور افتاد. یک دهه بعد این تجربه در چند جای دیگر از جمله لبنان و فلسطین تکرار شد و جنبشهای حزبالله و حماس توانستند نقش مهمی در شکلگیری دولتهای مقاومت یا دولتهایی که با مقاومت مشکل نداشتند، ایفا نمایند.
کما اینکه این مدل گروه اسلامگرای محافظهکار «اخوانالمسلمین مصر» را هم از نیمه دهه 1990 به سمت انتخابات سوق داد و در نهایت پارلمان مصر را به آنان سپرد.استفاده از شیوه انتخابات پارلمانی برای تحقق اهداف اسلامگرایانه، پیش از انقلاب اسلامی ایران و مطرح شدن الگوی حضرت امام خمینی(ره) نه بین شیعیان و نه بین اهل سنت مرسوم نبود. پیش از این مسلمانان به سه دسته تقسیم میشدند، دستهای که در حکومتهای لائیک هضم شده بودند، دستهای که خارج از حکومت بوده و از تأثیرگذاری بر آن مأیوس بودند و گروه کوچکی که معتقد به توسل به شیوه مسلحانه برای دستیابی به قدرت بودند.
این دسته هر از گاهی از گوشهای سربر میآوردند ولی بسرعت توسط حکومتها سرکوب شده و از بین میرفتند. گروه فدائیان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی در ایران و جریان التکفیر و الهجره به رهبری شکری ابراهیم در مصر دو نمونه از این دسته در میان شیعیان و اهل سنت بودند. انقلاب اسلامی که در عین پرجوش و خروش بودن و در برگرفتن بزرگترین امواج انسانی، «مسالمتآمیز» به پیروزی رسید و تثبیت شد، راه جدیدی را فرا روی مسلمانان شیعه و سنی گذاشت. و آن امکان پیروزی از طریق همراهی تودههای مردم و توسل به شیوههای مسالمتآمیز بود.
پدیده انتخابات در میان اهل سنت بیش از شیعیان غریب بود چرا که برادران سنی ما راهی به جز «غلبه»، «استخلاف» و «شیوه اهل حل و عقد» نمیشناختند و راههای دیگر را شرعی نمیدانستند. برادران سنی ما در مصر قیام علیه حکومت را خلاف شرع میدانستند و از این رو به طرد هواداران «شکری ابراهیم» که وزیر اوقاف مصر- ذهبی- را به جرم خدمت به کفار ترور کرده بودند، روی آوردند.
پذیرش انتخابات راه تازهای بود که برادران سنی ما به تأسی از انقلاب اسلامی برگزیدند و امروزه به یک شیوه اخلاقی سیاسی و قابل انطباق با شریعت در بین برادران سنی ما تبدیل شده است. این در حالی است که غرب با اسلامیزه شدن دمکراسی به شدت مخالف است و این را راهی برای از بین رفتن نفوذ غرب در جهان اسلام ارزیابی مینماید. چرا که انتخابات در جهان اسلام همواره مخالفان غرب را به قدرت رسانده است.
دقیقا از این رو غرب آنگاه که نتوانسته از انتخابات، کاندیدای دلخواه خود را بیرون آورد و یا نتوانسته به بستری علیه اساس نظام تبدیل کند، به شدت علیه انتخابات فعال شده است. وزیر خارجه آمریکا به صورت صریح به یک نهاد حقوقی در نظام جمهوری اسلامی حمله میکند و این در مورد هیچ کشور دیگری مصداق ندارد و اساسا «جان کری»، «اوباما» و «وندی شرمن» نمیدانند چه ساز و کار داخلی در کشورهای دیگر وجود دارد. در واقع غرب و به ویژه آمریکا خود را با جزئیات انتخابات ایران نیز درگیر میکند چرا که این انتخابات با مسائل مختلفی در آمریکا و حوزه پیرامونی آن گره خورده است.
اما، ما بارها تجربه کردهایم که فشار آمریکا روی فضای داخلی ایران و کلید کردن روی یک موضوع از یک موفقیت بزرگ ایران خبر میدهد. مسلما اگر پیشبینی آمریکاییها از یک انتخابات کمرمق و کمرونق خبر میداد آنان کمی خویشتنداری که لازمه حکومتداری است، پیشه میکردند. بالا گرفتن تبلیغات ضد ایرانی در ایامی که همه چیز از یک انتخابات باشکوه و یک «انتخاب هوشمندانه» حکایت مینماید، کاملا قابل درک است.
آمریکاییها برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد، خیلی تلاش نمودهاند، تحریمهای سنگینی که بخصوص طی دو سال اخیر دنبال کرده و تهدیدات مداومی که بر زبان راندهاند، اگر با یک انتخابات پرشکوه در ایران باطل شود، آمریکا هیچ چاره دیگری ندارد جز این که آشکارا دستهای خود را بالا ببرد کما اینکه همین روزها در ماجرای برگزاری «اجلاس ژنو2» شاهد اعلام رسمی پذیرش نقش ویژه ایران در «آینده سوریه» از سوی وزیر امور خارجه آمریکا بودیم.
در ادامه مقاله ای از رضا صابر با عنوان «نتایج مناظره عصر جمعه»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :
وقتی با نمایش یک تصویر میتوان فهمید کسی که 4 سال معاون اول رئیسجمهور بوده فرق بین معدن و دره توریستی را نمیداند دیگر چه خردهای به نحوه سوالات مناظره عصر روز جمعه میتوان گرفت؟! لااقل این همه داد و قال معنا ندارد، چرا که روشهایی هست که در آن میشود خروارها مفهوم و اطلاعات درباره شخصیت فرد کاندیدا به مخاطب منتقل شود.
بنده این حرف را از اساس غلط میدانم که آن عزیز خطاب به آقای حیدری گفت «این 8 نفر را رئیسجمهور بدانید»! اینها کاندیدای ریاستجمهوریاند. کسی که هنوز رئیسجمهور نشده شأن خدایگانی برای خود قائل است و گفتن یک بله و خیر در پیشگاه ملت را کسر شأن میداند، وای به روزی که رئیسجمهور شود.
به نظر میرسد اشکال بخش دوم مناظره اقتصادی در عدم همخوانی فرهنگ حاکم بر سوالات با فرهنگ تکبر حاکم بر روح رقابتهای سیاسی کشور بود. در هر حال کاندیدایی هم که به این نحوه سوالات اعتراض داشت، میتوانست در یک کلام اعتراض خود را بیان کند و اتفاقا در نحوه اعتراض، حرکات هیستیریک دون شأن یک کاندیدای محترم از خود بروز ندهد.
جالب اینجاست یکی از کاندیداها گفت: من به احترام مردم به این سوالات پاسخ نمیدهم اما 10دقیقه بعد گفت: من به احترام مردم پاسخ میدهم! یعنی تغییر عقیده ظرف 10 دقیقه!
درباره بخش اول مناظره هم یکی ـ دو کاندیدا گفتند وقت کم بود و شیوه را نپسندیدند. برای اظهارنظر 8 کاندیدا واقعا انتظار داشتند چه میزان وقت توزیع شود؟ به نظر من بخش اول مناظره بسیار دقیق و متین طراحی شده بود و این امکان بود که کاندیداها با هم چالش کنند اما شاید خاطره بد سال 88 باعث شد کاندیداها خود تمایل به چالش با یکدیگر نداشته باشند و بیشتر به فکر بیان دیدگاههای خود باشند یعنی رویکردی اثباتی داشته باشند که این اتفاقا امر مبارکی است. چرا همیشه ما باید به دنبال دعوا باشیم؟ اما از همین بخش اول مناظره میشد بسیاری مسائل را دریافت کرد.
اینکه: 1- کدام کاندیدا توانایی و هوشمندی این را دارد که در پاسخ به سوال اقتصادی طرح شده در 3 دقیقه دیدگاه خود را مختصر و مفید و همهفهم بیان کند. در اینجا باید گفت زمان رکن مهم مناظره روز جمعه بود؛ رئیسجمهور حتما باید حضور ذهنی، سرعت عمل و قدرت انتقال مفاهیم در کوتاهترین زمان ممکن را داشته باشد و الا ما که سخنران همایش قرار نیست انتخاب کنیم که طالب زمان بیشتر باشیم.
رئیسجمهوری که نتواند در 3 دقیقه درباره یک موضوع دیدگاه خود را برای مردم شرح دهد، قطعا تبدیل به «رئیسجمهور حرف» خواهد شد و حوصله همه ملت را سر خواهد برد؛ مردم از حرف خسته شدهاند.
2- کدام کاندیدا در طول مناظره سرزندهتر و انرژیکتر بود؛ قطعا بیان یک ایده با روحیهای سرزنده و با انتقال انرژی به مخاطب از یک بیان خموده و کشدار موثرتر و بهتر است. مردم رئیسجمهور خموده نمیپسندند. و اینکه کدام کاندیدا تا آخر 4 ساعت برنامه آثار خستگی در چهرهاش هویدا نشد. در اظهارنظرها دیدم که بعضی کاندیداها هم گفته بودند 4 ساعت طولانی بود. قطعا رئیسجمهور آینده باید توانایی یک جلسه فشرده 4 ساعته را دشته باشد، اینکه دیگر بدیهی است!
به هر حال از نظر نگارنده مناظره عصر جمعه با همه اشکالاتی که میتوان به آن گرفت، عیار مدیریتی کاندیداها را مشخص کرد. توده مردم که همان بینندگان تلویزیون باشند استاد دانشگاه یا عضو هیات علمی یا سخنران علمی همایش اقتصادی نمیخواهند انتخاب کنند؛ رئیسجمهور میخواهند انتخاب کنند. مدیریت زمان، سرعت عمل، قدرت انتقال مفاهیم، نگاه رو به جلو و منش رفتاری از جمله پارامترهایی است که از مناظره روز جمعه برای مردم قابل استخراج بود. در پایان لازم به ذکر میدانم، این یادداشت به معنای آن نیست که روشهای دیگری را نمیشد برای مناظره در نظر گرفت.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از علیرضارضاخواه با عنوان«مردم به اردوغان تعظیم نخواهند کرد»اختصاص یافت:
1-همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. حمله شبانه پلیس به چند صد معترض که در پارک "قزی "در حاشیه میدان "تقسیم " در استانبول ، در اعتراض به تخریب این پارک و ساختن یک مجتمع تجاری تحصن کرده بودند، بشکه باروت خشم جوانان ترک را منفجر ساخت. استانبول قلب گردشگری ترکیه از کار ایستاده است. توقف سیستم حمل و نقل عمومی نه تنها گردشگران وحشت زده و کتک خورده را سرگردان کرده است بلکه جمعیت 12 میلیونی این شهر را نیز دچار مشکل ساخته است.
بیش از هزار زخمی، و شش تن که بینایی خود را به صورت کامل از دست داده اند و صدها مورد دستگیری این آمار تنها مربوط به دو روز درگیری است. پرواز بالگردهای پلیس در آسمان استانبول، ماشین های آب پاش، انبوه پلیس ضد شورش، گازهای اشک آور و شیشه های شکسته و ساختمان های مخروبه، چهره منطقه اروپایی نشین این شهر را از یک قطب گردشگری در خاورمیانه به یک میدان جنگ بیشتر شبیه ساخته است.
خشونت پلیس به گونه ای بوده است که نه تنها سازمان های حقوق بشری چون عفو بین الملل آن را محکوم ساخته اند بلکه وزارت خارجه اوباما دوست نزدیک اردوغان نیز وی را به خویشتن داری فراخوانده است. پارلمان اروپا هم در بیانیه ای استفاده مفرط پلیس از خشونت را نگران کننده خوانده است. با این حال اعتراض ها به استانبول محدود نشده است؛ آنکارا (پایتخت)، بادروم، کوجالی، مرسین، قونیه و ازمیر نیز شاهد تظاهرات اعتراضی جوانان ترکیه در همبستگی با معترضان استانبول است. به گزارش بی بی سی یکی از پلاکاردهایی که در جریان تظاهرات روز جمعه در دست معترضان بود، کاریکاتور رجب طیب اردوغان را در لباس یک سلطان عثمانی نشان می داد و زیر آن نوشته شده بود: "مردم به تو تعظیم نخواهند کرد."
2-" طرح نوسازی " همان طرح دولتی که ظاهرا به بهانه آن قرار است پارک قزی در میدان تقسیم تخریب شده و به جای آن یک مجتمع تجاری ساخته شود، بخشی از رویاهای اردوغان برای یک دهه پیش رو است. رجب طیب اردوغان، نخست وزیر، که بر مبنای قانون اساسی این کشور دیگر نمی تواند در مسند نخست وزیری قرار بگیرد این روزها سودای رئیس جمهورشدن دارد و می خواهد با تغییر قانون اساسی تا 10 سال دیگر که جمهوری ترکیه صد ساله می شود، در این مقام بماند. ار دوغان که خود را در رقابتی تنگاتنگ با کمال آتاتورک می بیند تلاش دارد تا با اجرای چندین پروژه عظیم از جمله ایجاد چند نیروگاه اتمی دوران خود را در تاریخ ترکیه ثبت کند.
وی اخیرا قراردادی ۲۲ میلیاردی با شرکت های ساختمانی ترک امضا کرده تا آنها "بزرگترین" فرودگاه جهان با ظرفیت 150 میلیون مسافر در سال را برای این شهر بسازند. قرار است یک تونل راه آهن زیرزمینی نیز دو بخش استانبول در دو کرانه تنگه بسفر را به هم مرتبط کند و به قطع ارتباط ریلی میان اروپا و آسیا پایان دهد. همچنین به زودی با بودجه ای معادل سه و نیم میلیارد یورو پروژه ایجاد سومین پل بر روی بسفر شروع می شود. این پل بخشی از اتوبان مرمره است که جزئی از اتوبان 80 اروپا خواهد شد و لیسبون پایتخت پرتغال را به مرزهای ترکیه و ایران وصل می کند. ایجاد یک تنگه مصنوعی میان دریای سیاه و دریای مرمره نیز از دیگر پروژه های دولت اردوغان است.
اردوغان در انتخابات سال 2015 اجازه نامزدی برای یک دور دیگر نخست وزیری را نخواهد داشت. قصد او این است که با تغییر احتمالی در قانون اساسی و افزایش اختیارات ریاست جمهوری، خودش از سال 2015 بر این مسند تکیه زند و تا سال 2023 که 100 سالگی برپایی جمهوری ترکیه است در این مقام بماند.
3- تصاویر منتشر شده در رسانه های خبری جهان از ناآرامی های 2 روز گذشته استانبول ترکیه برای بسیاری از تحلیل گران سیاسی یادآور اعتراضات عربی سال 2011 است. خشونت بیش از اندازه پلیس در میدان تقسیم استانبول، ماجرای "جمل" (حمله هواداران مبارک با اسب و شتر به معترضان) در میدان التحریر را به ذهن متبادر می سازد. اردوغان نیز دیروز در یک نطق تلویزیونی همچون مبارک خواستار پایان سریع اعتراض ها شد. مثلث "جوانان"، "فیس بوک" و "چادر" در میدان تقسیم همان ترکیب آشنایی است که میدان های کشورهای عربی را در بهار 2011 اشغال کرده بود و نقطه عطفی برای تاریخ منطقه شد.
رویاهای اردوغان برای ساخت بزرگ ترین ها هم بی شباهت به جاه طلبی های قذافی، مبارک و شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس نیست. هرچند ساز و کارهای سیاسی قابل انعطاف در ترکیه و هویت متفاوت نظام این کشور مانع از آن می شود که میدان "تقسیم" چون میدان "التحریر" ، به تحریر ملت و اسقاط نظام بینجامد، اما "میدان تقسیم" علاوه بر این که شکاف و تقسیم میان حاکمیت و مردم را بیشتر خواهد ساخت دستیابی اردوغان به رویاهایش را نیز دشوار می کند. امری که پلاکاردهای میدان تقسیم به خوبی بر آن گواه بودند: "مردم به تو تعظیم نخواهند کرد."
احمد شیرزاد( فعال سیاسی)در مقاله ای با عنوان «جلیلی در حلقه ائتلافها»برای ستون سرمقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:
جلیلی برای ورود به انتخابات ریاستجمهوری یازدهم کم و بیش از همان مسیر و شیوهای استفاده کرده که محمود احمدینژاد 8 سال پیش از آن استفاده کرد. هماکنون شباهتهای متعدد جلیلی سال 92 با احمدینژاد 84 باعث شده تا برخی به این باور برسند که ظاهرا مجموعه دولت و سعید جلیلی در مسیر انتخابات یازدهم ریاستجمهوری با یکدیگر همراه شدهاند. خصوصیات و ادبیات مشابه و فصل مشترک هواداران دولت و سعید جلیلی چنین برداشتی را تقویت میکند.
واقعیت اما میتواند چیز دیگری باشد. سعید جلیلی هماکنون در فرآیند مبارزات انتخاباتی خود گروهی را نمایندگی میکند که بعضا اصطکاکهایی با مشی فکری و عملی احمدینژاد- مشایی دارند. برای اینکه بتوانیم سطح پیوند دولت، بهمعنای افراد تاثیرگذار بالادستی که در حلقه پیرامون احمدینژاد جمع شدهاند را با جلیلی بسنجیم، باید موقعیت امروز احمدینژاد را با او مقایسه کنیم چراکه اگر هم احمدینژاد سال 84 با احمدینژاد 92 تفاوت ماهوی نداشته باشد، تفاوت عمدهای در موقعیت و جایگاه و میزان و نوع نفوذ دارد.
در کنار شباهتهای احمدینژاد 84 با سعید جلیلی امروز باید بیشتر به تفاوتهای احمدینژاد 92 با جلیلی توجه شود تا مشخص شود طیف حامیان دولت تا چه میزان میتوانند به حمایت از نامزدی سعید جلیلی بپردازند. حمایت احمدینژاد از جلیلی با یکی از اصلیترین محورهای سیاستورزی طیف حامیان دولت یعنی تلاش بیوقفه آنها برای کسب استقلال سیاسی همخوان نیست. سعید جلیلی هیچگاه در حلقه اصلی تیم دولت و حتی حلقههای اقماری آن هم جایگاهی نداشته که بتواند تضمینکننده ادامه چنین راهبردی باشد.
او گرچه در خیلی از خصوصیات با دولتیها اشتراکاتی دارد اما دارای ماهیت سیاسی و البته دایره نفوذ و پایگاهی متفاوت از آنهاست و بهنظر نمیرسد که دولتیها بتوانند و یا حتی بخواهند با هدف کسب درصدی از نفوذ در دولت یازدهم فردی چون جلیلی را در پروژه خود شریک کنند. اما آنچه بیش از احتمال حمایت دولت از سعید جلیلی اهمیت دارد، حمایت قطعی جبهه پایداری از این نامزد ریاستجمهوری است. جبهه پایداری هویت سیاسیاش خیلی روشن نیست و همین آنها را مکرر با مشکل مواجه کرده است.
عمر کوتاه کمتر از دوساله آنها پر از خاطرات ناکامی در اهداف خود است. آخرین آنها هم انتخاب لنکرانی بهعنوان نامزد نهاییشان بود که آیتا... مصباحیزدی در تائیدش گفت: «زیر آسمان و روی زمین کسی بهتر از او سراغ ندارد.» آنها در طول این دو سال اکثر انتخابهایشان را از سر عجله انجام دادهاند و انتخاب جلیلی بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری مدنظر آنها هم از این قاعده مستثنی نیست.
جبهه پایداری در تمام این مدت فقط سعی کرده از قافله عقب نماند، از وزنکشی برای انتخابات مجلس نهم و رقابتهای درونی این مجلس گرفته تا همین امروز. همین وضعیت البته عینا در معادلات درونی این جبهه بین طیفهای دوگانه آن وجود دارد. سعید جلیلی هم بهنوعی برای اینکه امضای مجموعه خاصی را پای برنامهها و تبلیغاتش داشته باشد این حمایت را پذیرفته است. بهعبارتی این دو در یک مسیر سیاسی همدیگر را پیدا نکردهاند و ائتلاف آنها ائتلافی ساختارمند نیست و تنها پاسخی است به نیازهای کوتاهمدت طرفین. جبهه پایداری همانطور که از احمدینژاد فاصله گرفت، میتواند در آینده نیز با جلیلی چنین کند.
حشمتالله فلاحتپیشه(کارشناس روابط بینالملل)در مقاله ای با عنوان «دیپلماسی هوشمند برنامه دولت یازدهم»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
تعامل با دنیای امروز مبنای سیاست خارجی است.در این راستا هم بحث عزت ملت مطرح است و در عین حال حکمت و مصلحت. باید بخشی از برنامه دولت یازدهم در واقع معطوف به این مسئله مهم یعنی سیاست خارجی باشد.محمدباقر قالیباف از معدود نامزدهای انتخاباتی است که برای سیاست خارجی برنامه دارد. برنامه وی مشخصا اهداف سند چشمانداز بیست ساله را دنبال میکند. از محورهای اصلی این برنامه، تعامل سازنده با منطقه و دنیاست.تعریفی که در این برنامه مد نظر است تنشزدایی از موضع قدرت است.
در ریز این برنامه سازوکاری تعبیه شده است که از همه ظرفیتهای کشور اعم ا زحضور مردم در انتخابات و هم ظرفیتهای نخبگان استفاده شود.مخصوصا تاکید شده است از ظرفیتهای مقامات دولتهای گذشته در این راستا استفاده شود تا سیاست خارجی ایران در یک کانون راهبردی پیش رود. در برنامه مذکور تنشزدایی یک اصل قرار گرفته است. اما باید توجه داشت که ایجاد تنشهایی با بعضی از کشورها طبیعی است. دیوار بیاعتمادی در سیاست خارجی بین برخی کشورها با ایران، دیواری است که میتواند به عنوان سنگری برای پیشبرد اصول کشور مورد استفاده قرار گیرد.این راهبرد فراتر از تز افرادی که اعتقاد به تنشزدایی ندارند در حل مسئله مثمرثمر است.
نکته حائز اهمیت این است که عدم تخصص واولویت یافتن برخی سخنوریها در عرصه سیاست خارجی دشمنیهای بیهودهای را ایجاد کردند.البته میشود این پرده را کنار زد و تعامل سازنده را با کشورهای بیشتری شکل داد. قالیباف در برنامه خود معتقد به تنشزدایی از موضع عزت با تمرکز بر تحریمزدایی است. یکی از اهداف باید کم کردن تحریمها علیه ایران از موضع عزت باشد.
در کنار آن باید توجه داشت که ایران با پانزده کشور اطراف خود قدرت تعامل دوجانبه دارد، این ظرفیتها اگر احیا شود طبق مستندات جغرافیای سیاسی و جغرافیای اقتصادی میتواند جوابگوی بینیازی ما از نفت باشد. در عرصه منطقهای، ایران تنها کشور خاورمیانه است که سه سند راهبردی در سیاست خارجی را در سازمان ملل ثبت کرده است.بر اساس این اسناد ایران میتواند نقش برتری را در ارتباطات منطقهای داشته باشد. سند اول کشوری عاری از سلاح کشتار جمعی است. سند دوم برگزاری رفراندوم در سرزمینهای اشغالی برای پایانی عادلانه بر این منازعه است. سند سوم دفاع از حق تعیین سرنوشت سیاسی مردم هر سرزمین است.
بهرغم وجود این اسناد مترقیانه برخی از دولتمردان سخنانی را مطرح میکنند که به هیچ وجه در راستای این اسناد نیست. در عرصه بینالملل با وجود برخی دشمنیهای طبیعی که وجود دارد دشمنان سعی میکنند ایران را به قلمرو استراتژیک خود بکشانند. یک اصلی را که ما باید بدانیم این است که دیگر ایران مسئله اول آمریکا نیست.آمریکا در سطح کلان با بحران هژمونی و بحران شکست خود مواجه هست و در تلاش برای توجیه نیروهای خود در موضعی انفعالی قرار میگیرد. در چنین شرایطی ایران باید سعی کند از موضع برتر منافع خود را دنبال کند.یک نکتهای که در عرصه بینالملل باید توجه شود این است که ایران برای رسیدن به بمب اتمی منع فقهی دارد و برای تفهیم این مسئله که ایران بهدنبال بمب هستهای نیست باید به یک زبان و تعامل مشترک با دنیا برسد.تا این تنشزدایی بتواند اتفاق بیفتد.
در ادامه مقاله امروز روزنامه رسالت نوشته محمود فرشیدی را با عنوان«نیرنگ دشمن و موضعگیری نامزدها»می خوانید:
حضور پرشور مردم در انتخابات آینهای فرا روی مسئولان مینهد تا تصویر عملکرد خویش را در آن مشاهده کنند وچالشها و کمبودها را از زبان رای مردم بشنوند؛ نسیم این فصل پر نشاط، برطراوت و رویش نظام مردمسالاری دینی میافزاید و پژمردگی و پلشتی را از آن دور میسازد اما غربیها از فرصت حضور مردم ما در ایام انتخابات تحلیل سودجویانه خویش را دارند و معتقدند همواره در این ایام فضای سیاسی ایران بازتر میشود و حاشیه امنیت برای اظهارنظرهای سیاسی گسترش مییابد و نظام اسلامی به منظور هیجان انتخاباتی، با سعه صدر بیشتری به فضای رسانهای نگاه میکند و براساس این تحلیل به این جمعبندی می رسند که در این دوران فرصت مناسبی پیش میآید تا سر سپردگان نظام سلطه جهانی برای تخریب نظام اسلامی وارد صحنه شوند.
بر اساس این تحلیل در سالهای پس از پیروزی انقلاب، هدف ثابت غربیها، همواره آن بوده است که از فرصت انتخابات حداکثر استفاده را ببرند تا دوباره در ایران برای خود جای پایی دست و پا کنند و حداقل انتظار آنان، اثبات تاثیرگذاری غرب بر انتخابات ایران بوده است و حداکثر آن روی کار آمدن دولتی غربگرا که زمینه استحاله نظام اسلامی را فراهم سازد. البته راهبرد آنان در هر دوره از انتخابات، تفاوت میکند چنانچه در انتخابات سال 88 با راهبرد مسائل سیاسی یکپارچه و با تمام قوا برای بهرهگیری حداکثری به میدان آمدند و در انتخابات سال 92 با کسب تجربه از آن شکست، به بهرهگیری حداقلی دل خوش کردهاند و با راهبرد طرح مشکلات اقتصادی رویکرد سازش- مهار را در پیش گرفتهاند.
در این رویکرد نظام سلطه جهانی میکوشد همه ابزارهای سخت ونیمه سخت و نرم خود را به کار گیرد تا ایران را به پذیرش سازش وادار کند و با ارسال پیامهای جداگانه برای مردم و نخبگان چنین وانمود کند که ریشه تمام مشکلات اقتصادی ایران،تحریمهای اقتصادی است و بنابراین کلید حل همه مشکلات هم در دست غرب میباشد و متاسفانه برخی سیاستبازان خودباخته در پوشش واقعگرایی و موازانه قوا چنین توجیه میکنند که به منظور برقراری صلح و دوری از هرج و مرج و جنگ میبایست به این تحمیل تن در داد. از زوایای گوناگون میتوان به رویکرد سازش پاسخ داد که به مواردی اشاره میشود:
1- اگرچه بخشی از مشکلات اقتصادی کشور، ریشه در تحریمهای دشمن دارد اما بخش دیگر آن هم به مدیریت اجرایی کشور باز میگردد و مدیریت اجرایی توانمند، میتواند با راهبرد اقتصاد مقاومتی و با پشتیبانی ملت آزمایش داده ایران، از این مبارزه نیز سربلند بیرون آید.
2- در شرایط کنونی جهان، مشکلات اقتصادی کمتر یا بیشتر تقریبا همه کشورها را فراگرفته است حتی از کشورهای مرفه اسکاندیناوی نظیر سوئد نیز فریاد اعتراضات و صدای پای تظاهرات به گوش میرسد آیا این راه حل برای همه کشورها پذیرفتنی است که دست خود را به سوی آمریکا دراز کنند؟! یا هر ملتی باید بتواند خود مشکلات خویش را مرتفع نماید و ملتی که در برابر مشکلات طبیعی و تحمیلی اظهار عجز نماید و به بیگانه متوسل شود نمیتواند در جامعه جهانی به عنوان یک ملت سربلند ظاهر شود.
3- البته این یک واقعیت است که بخشی و شاید بخش عمدهای از مشکلات اقتصادی ما را آمریکا به وجود آورده است اما سئوال اینجاست که ملت ایران باید چه بهایی در قبال مهربان شدن آمریکا بپردازد و چه مقدار از استقلال خود را در قبال دریافت نان یا وعده نان بفروشد؟! همچنین استمرار دوستی ناعادلانه ایران و آمریکا چه ضمانت اجرایی دارد و اگر هر روز ناعادلانهتر و یکسویهتر شد، آیا راه برگشتی برای ملت ایران باقی میماند؟!
4- سئوال دیگر آن است که کشورهای دیگری نظیر مصر که شرایط مشابه ما را داشتهاند آیا از طریق دوستی با آمریکا توانستهاند مشکلات خود را کاهش دهند و اینک - گذشته از وابستگی سیاسی- از نظر پیشرفت علمی و حل معضلات اقتصادی در قیاس با ایران وضعیت بهتری دارند؟!
5- از طرف دیگر آیا پذیرش تحقیر و ذلت و شهروند درجه چندم در جامعه جهانی سزاوار ملت غیور و مسلمان و شهید پرور ایران است و آیا فردا فرزندان این ملت، پدران خویش را نفرین نخواهند کرد که استقلال مملکت را به بیگانگان فروختند آنچنان که امروز ما با تورق صفحات تاریخ همه نفرت خویش را نثار امثال وثوقالدولهها میکنیم که با قرار داد ننگین خود دشمنان را بر ایران مسلط کردند و آن شاعر دلسوخته در سوگ این وطنفروش سرود:
دیگر از تاریخ دنیا نام ایران بست رخت
رفت ملک و رفت دین و رفت تاج و رفت تخت
باغبان زحمت مکش کز ریشه کندند این درخت
میهمانان وثوقالدوله خونخوارند سخت
ای خدا با خون ما خوان گسترانی میکنند
کلام آخر آنکه در سخنرانی و مناظرات ایام انتخابات، ملت ایران از نامزدهای ریاست جمهوری انتظار دارد هوشیارانه رویکرد سازش- مهار دشمن را رصد و با آن مقابله کنند و از آنجا که هر تعبیر و تحلیلی که بین سیاست خارجی و ارتباط با آمریکا از سویی و حل مشکلات اقتصادی کشور از سوی دیگر پیوندی اجتنابناپذیر را القا کند، خواسته دشمن است، مردم ایران توقع دارند پاسخ نامزدهای ریاست جمهوری را به این نیرنگ فریبنده بشنوند.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«پیروز انتخابات کیست؟»اختصاص داد:
- سیاست خارجی ما باید بازسازی شود
- اقتصاد کشور دچار بحران است
- بخش مهمی از مشکلات، ناشی از سوءمدیریت است
- فساد اداری غوغا میکند و...
اینها بخشی از مطالبی هستند که این روزها تعدادی از داوطلبان ریاست جمهوری حتی در گفتگوهای تلویزیونی خود به زبان میآورند. اگر خوب در این جملات دقت کنید، خواهید دید که اینها همان مطالبی هستند که چهار سال قبل نیز توسط بعضی داوطلبان ریاست جمهوری گفته شدند ولی با آنها برخورد شد و وجود بحران در سیاست خارجی و اقتصاد کشور و همینطور سوءمدیریت کاملاً انکار گردید.
اینکه این اظهارات درست است یا نه، مقوله و مبحث دیگری است که اکنون درصدد بررسی آن نیستیم ولی این نکته را قابل توجه و تأمل میدانیم که این مطالب اکنون از زبان کسانی شنیده میشود که در سالهای گذشته به ویژه در سال 88 گویندگان همین مطالب را به انواع و اقسام تهمتها متهم میکردند و حتی تا وابسته بودن آنها به قدرتهای خارجی و دستور گرفتن از بیگانگان نیز پیش رفتند! اکنون همان افراد، به راحتی همان مطالب را به زبان میآورند و در عین حال کاندیدای ریاست جمهوری هم هستند!
مردم که در حافظه خود این مطالب را از قول این حضرات به عنوان منکرات آشکاری که عدهای وابسته و منحرف از مسیر نظام جمهوری اسلامی در سال 88 به زبان آوردهاند، دارند اکنون از خود و از همدیگر میپرسند اگر اینها درست هستند چرا با آن افراد به جرم بیان همین مطالب برخورد شده و اگر درست نیستند چرا این افراد که آن روز منکر بودند، حالا که میخواهند رئیسجمهور شوند خودشان آن را به زبان میآورند؟
پاسخ دادن به این سؤال از عهده ما خارج است و امیدواریم خود داوطلبان امروز بتوانند پاسخی بدهند که قانع کننده باشد و ذهنهای کنجکاو را درباره اینکه بالأخره سیاست خارجی ما نیاز به بازسازی دارد یا نه؟ اقتصاد کشور دچار بحران است یا نه؟ و سوءمدیریت و فساد اداری در کشور وجود دارد یا خیر؟ توجیه نمایند.
از این مقوله که بگذریم، نشانههای فراوانی در سخنان بعضی از داوطلبان ریاست جمهوری وجود دارد که حاکی از ادامه سیاست دولتهای نهم و دهم در زمینههای اقتصادی، سیاست خارجی، موضوع هستهای و نوع برخورد با مسائل اجتماعی است. اینکه یک یا چند نفر از داوطلبان ریاست جمهوری به ادامه سیاستهای دولت کنونی تمایل داشته باشند، حق آنهاست و کسی نمیتواند آنها را از حق قانونیشان محروم کند یا آنها را به خاطر داشتن چنین سیاستی سرزنش نماید، ولی سؤال اساسی اینست که این افراد باید وابستگی خود به اردوگاهی را که اعلام میکند علیرغم حمایتهای گذشتهاش از این دولت اکنون این سیاستها را قبول ندارد، نفی کنند و مرز خود را با این اردوگاه و جناح مشخص نمایند. این افراد یا باید آشکارا اعلام کنند که با سیاستهای دولت کنونی مرزبندی دارند و یا بر استمرار راه این دولت تأکید نمایند. اینگونه است که مردم میتوانند تکلیف خود را با داوطلبان مشخص کنند و برای شناخت آنان دچار سردرگمی نشوند.
نکته سوم، شعارهای غیرعملی بعضی داوطلبان ریاست جمهوری است. پایان دادن به معضل بیکاری ظرف چند ماه، حل سریع مشکلات مربوط به موضوع هستهای، سروسامان دادن به مسائل اقتصادی (بعضیها با وعده دو ماهه، بعضیها ششماهه، بعضیها یکساله و بعضیها که اندکی با انصافتر هستند دو سه ساله...)، بازسازی سیاست خارجی و حتی برقراری رابطه با تمام کشورها از جمله آمریکا و... از وعدههائی است که در اظهارات شعارگونه داوطلبان ریاست جمهوری وجود دارد.
همین اظهارات به روشنی نشان میدهند این افراد، مرد میدان عمل نیستند و صرفاً با شعارهای زیبا و مردم پسند درصدد جمعآوری رأی هستند.تحقق بعضی از این وعدهها به سالها تلاش و زحمت نیاز دارد، بعضی دیگر از وعدهها اصولاً از دایره اختیارات رئیسجمهور خارج هستند و بعضی دیگر نیز شاید تا پایان یک دوره ریاست جمهوری قابل تحقق نباشند. شعار دادن آسان است اما عمل به شعارهاست که مشکلات را حل میکند. عمل نیز فقط درصورتی میسر است که امکان آن وجود داشته باشد.
بدیهی است که برای انجام هر کاری شرایطی لازم است و بسیاری از شعارهائی که این روزها توسط داوطلبان ریاست جمهوری داده میشوند اصولاً شرایط لازم را برای تحقق ندارند. بدین ترتیب، روشی که بعضی از داوطلبان ریاست جمهوری در پیش گرفته اند، نوعی وعده سرخرمن است که به مردم میدهند. این نوع وعده دادنها برای کسی که قرار است شخص اول اجرائی کشور شود و طبعاً باید در اجرای قانون، اخلاق مداری، پای بندی به وعدهها و انطباق گفته و عمل الگوی دیگران باشد، زیبنده نیست. معنای دیگر این عبارت اینست که چنین افرادی زیبنده عنوان ریاست جمهوری نیستند.
نکته دیگر که متأسفانه در اکثر انتخاباتها مشاهده میشود و هنوز چارهای برای آن اندیشیده نشده، برخوردهای منفی داوطلبان نسبت به همدیگر است. اخلاق اسلامی، که باید در انتخابات متجلی شود، ایجاب میکند هر یک از داوطلبان ریاست جمهوری برای شناساندن نقاط مثبت و قوت خود و برنامههای خود به مردم تلاش کنند و از نفی و تخریب دیگران خودداری نمایند.
توجه به این نکته نیز مهم است که نقد با نفی و تخریب تفاوت دارد و نقد منصفانه یک داوطلب ریاست جمهوری توسط داوطلب دیگر، حق قانونی داوطلبان است. آنچه دور از انتظار است و اکنون مشاهده میشود، نفی و تخریب است هر چند بعضی از داوطلبان نیز با زبانی منطقی و اخلاقی به نقد عملکردها نیز میپردازند. رعایت این نکته در مناظرهها بسیار مهم است به ویژه آنکه مناظره چه از جنبههای رفتاری و چه از نظر شناختی که به نسل جوان نسبت به شخصیتهای مطرح کشور میدهد، حائز اهمیت زیاد است. البته منظور، مناظره واقعی است نه آنچه در روز جمعه از تلویزیون پخش شد که چیزی شبیه مسابقه کنکور بود!
آخرین نکتهای که در این مقاله یادآور میشویم، هر چند آخرین نکتهای که میتوان در مقوله تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری گفت نیست، ضرورت پرهیز داوطلبان از دوگانگیهاست. اینکه یک داوطلب با خودروی کم قیمت رفت و آمد کند ولی در انجام وظایفی که یک رئیسجمهور برعهده دارد ناتوان باشد و همین امر موجب افزایش مشکلات در جامعه شود و مطالبات مردم بر زمین بماند، به جای آنکه توجه مردم را جلب کند آنها را نه فقط نسبت به این داوطلب بلکه نسبت به اصل موضوع بدبین میکند. در نظام جمهوری اسلامی، نباید با توسل به تز پوسیده "هدف، وسیله را توجیه میکند"برای پیروز شدن در انتخابات تلاش کرد. پیروز واقعی انتخابات کسی است که در تبلیغات انتخاباتی خود، پایبندی به اخلاق، ارزشها و یک رنگی با مردم را متجلی نماید.
«مشکلی به نام مناظره»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته دکتر پویا جبل عاملی را از نظر می گذرانید:
گویی سبک و سیاق مناظرههای انتخاباتی، نه مورد پسند نامزدها قرار گرفته است و نه مخاطبان. یک بحث شکل و شمایل مناظره روز جمعه است که مورد اعتراض کاندیداها و ستادهایشان قرار گرفت، بحث دیگر محتوای پرسشها است. سخت بتوان متقاعد شد که پرسشهای مناظره اقتصادی، توسط متخصصان و اقتصاددانان طراحی شده باشد. البته بدون تردید برای مناظرهای که مخاطبانش عموم مردم هستند، باید پرسشها ساده باشد، با این وجود میشد برخی پرسشها حداقل در سطحی که مثلا در برنامههای تخصصی خود سیما شاهدش هستیم، مطرح میشدند.
به عنوان بیننده، بزرگترین مشکلات پاسخهای اقتصادی نامزدها را در عدم انسجام درونی سیاستهای پیشنهادی، عدم توجه به قیود و محدودیتها، ایدهآلگرایی محض، تداخل موضوعات غیرمرتبط و در نهایت محصول و راه حلی میبینیم که در اغلب اوقات غیرعملی است. اگر قرار است انتخاب اصلح صورت گیرد، لازم است تا مخاطبان این مناظرهها، یعنی تودههای مردم، حداقل نظرات کارشناسان را نیز در مورد اظهارات و برنامههای کاندیداها بدانند. در واقع اگر این انگیزه وجود دارد تا فرم مناظرهها تغییر کند، باید فکری هم برای محتوای پرسش و پاسخها شود.
اگرچه این کار برای رسانه ملی بسی پر خطر است که بخواهد تحلیلی بر محتوای پاسخ کاندیداها از نگاه مستقل داشته باشد و این شائبه ایجاد میشود که رسانه حامی فلان نامزد است؛ اما در وضعیت فعلی نیز بدون چالش قرار گرفتن نظرات از دیدگاه کارشناسی، ایبسا کاندیداها در پی آن روند که هر چه بیشتر به شعارهای عوامپسندانه تکیه کنند و مبارزات انتخاباتی خود را بر آن محور سامان دهند و نتیجه چنین وضعیتی برای اقتصاد ایران مطلوب نخواهد بود.
از این نظر شاید بتوان در برنامههای تخصصی و با توجه به آنکه بخشی از دیدگاههای کاندیداها ارائه شده است، به آسیبشناسی مستقل دیدگاهها پرداخت. از سوی دیگر برنامهای که با حضور نمایندگان اقتصادی ستادهای تبلیغاتی نامزدها انجام میشود، باید محلی باشد که به طور شفاف کارشناسان مورد اعتماد کاندیداها بتوانند با فراغ بال، به تحلیل و نقد علمی دیدگاههای اقتصادی نامزدها بپردازند. مناظره به معنی ارائه دیدگاه صرف نیست.
مناظره جایی است که رویکرد برتر باید نشان دهد که از گزینههای رقیب دیگر بهتر است و این امر تنها زمانی رخ میدهد که صاحب رویکرد برتر بتواند نشان دهد که به خاطر دیدگاهش دارای قدرت نقد نظریههای رقیب است. بدون این امر چه فرقی بین مناظره و مصاحبه است. در مناظره است که ذهن انتخابکننده میتواند به طور همزمان نبرد اندیشه را شاهد باشد و همان قدری که توهین و تمرکز به مسائل فردی و شخصی به هیچ وجه نباید در مناظره صورت گیرد، ضروری است رویکردها به رقابت با یکدیگر بپردازند و مخاطبان بتوانند از این رقابت،گزینه برتر را بیابند.بنابراین نه تنها صدا و سیما باید شکل و محتوای مناظرهها را تغییر دهد و از ضلع سوم کارشناسان نیز در تحلیل دیدگاهها یاری جوید، بلکه نامزدها هم باید با نقد و آشکار ساختن ضعف رویکردهای رقیب نشان دهند که اندیشه و توان آنان قابلیت اتکا از سوی رای دهندگان را دارد.